خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

🌠سیاره

بدون عنوان

حرفی ندارم حتی توی این لحظه هایی که باید شاد بود ...از خدا میخوام این روزا و این سه ماه آخر دیرتر بگذره ،خيييلي دیر ...  
30 آذر 1394

خدایا بازم نگاهم کن...

امروز مامانم ساعت 8و نیم بود که از دکتر برگشت ،دکتر بهش دارو داده بود و یه عکس هم براش نوشته بود که عکس گرفته بود و به دکتر نشون داده بود ،از بابت عکس که خداروشکر مشکلی وجود نداشت ،اما چون مامانم سرفه هم میکنه دکتر گفته باید بره پیش متخصص گوارش نا بررسی بشه که شاید بعلت رفلاکس اسید معدش باشه وگرنه باید براش سی تی اسکن بنويسه ،خدایا از ته قلبم ازت میخوام که همه چیز خوب باشه و مامانم حالش خوب بشه ،خودت میدونی که ما هیچ کس توی این دنیا نداریم ...خودت رحم کن . ازتون میخوام واسم دعا کنین .
30 آذر 1394

بدون عنوان

امروز مامانم وقت دکتر داشت ساعت 5و 20دقيقه ،الان با بابام رفت ،خدا کنه همون ساعت نوبتش بشه و همه چیز خوب پیش بره... الان دارن قرآن میخونن ،از خدا میخوام تو این لحظه های خاص همه مریضه رو شفا بده ،مامان منم هرچه زودتر حالش خوب بشه ،الهی آمین.
29 آذر 1394

دوراهی

امروز کلاسم متوسط بود قطعه ی عشق من یا همون Mon amour عالی زدم استادم فکر نمی کرد از پسش بر بیام اما من تونستم چون خواستم .ساز شناسی افتاده روز سه شنبه به خاطر وفات فردا ،نمیدونم برم یا نه دودلم آخه هیچ انگیزه ای ندارم ،احساس میکنم هیچی شادم نمی کنه . +کاش خدا بهم نگاه میکرد و دوباره شاد میشدم مثل قبلا مثل سال قبل ... دوستم برام دعا کن ،خودت میدونی با توام با تویی که اینجایی.دارم کم میارم...
28 آذر 1394

سلام صبح شنبه

شنبه جدیدی آغاز شد با بیدار شدن ناگهانی من ساعت 9از فرط سرما ... +از مامانم پرسیدم کی بخاری رو کم کرده اولش چیزی نگفت بعد گفت خیلی گرم بود من یه ذره کمش کردم.
28 آذر 1394

بدون عنوان

امشب بعد دو هفته رفتیم شانديز البته خونه بابابزرگم .کرسی گذاشته بودن خونشون حسابی گرم بود و صمیمی . بابابزرگم از سفرهایی که رفته بود تعريف میکرد از مسجدالاقصی،از رفتن پيادشون به سوریه و کربلا از گذشته ها و هی سرش به نشانه افسوس تکون میداد و هی میگفت من اینجوری نبودم .بابام گفت بريم مشهد اقاجونم گفت خیلی دوست دارم اما نمیتونم ...اقاجونم خیلی ضعیف شده و با کوچکترین باد سرما میخوره حتی تابستونم سردشه و اينکه خودش میگه خونه خودمون راحت ترم... عکس جدید اقاجونم دور کرسی   همیشه عکس دوست داره  ...
28 آذر 1394

کاش نبودی ...

جمعه ها برام یه روز غم انگیزه نه به خاطر اینکه جمعست ...نمیدونم چه حسی توی آخرین روز هفته هست که دوست دارم نباشه تو هیچ تقویمی. +فردا شروع دوباره کلاسم ،تمرينم متوسط بوده و جسته گریخته ،خدا کنه از پسش بربيام.حوصله انتقاد ندارم حتی یه کوچولو !  
27 آذر 1394

برای گلم 🌹

فدای تو عزیزم که با دیدنت با خنده هات با حرف زدنت به خودم ميبالم ،به خودم ميبالم از اینکه خواهر تو ام از اینکه چه روزایی رو با تو سپری کردم چه خاطراتی با تو فرشته کوچولو داشتم ... دوست داشتم الان تو بزرگ نبودی و یه نوزاد فسقلی بودی که همش ازت مراقبت میکردم و باهات غرق شادی میشدم ،هرچند که همین الانشم بوی اون زمان ها رو با خودت داری ...خواهرم دوستت دارم اونقدر که نمیشه بیان کرد توی هیچ مقیاسی به هیچ زبونی با هیچ احساسی ،فقط بدون به امید تو زنده ام و با وجود تو زندگی رو دوست دارم ،حضورت اميد من به آیندست پ ن :عزیزترینم خواهرم شعرهای قشنگش ،با پیشنهاد من موندگار میکنه توی وبلاگی با آدرس....
27 آذر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد